دلایل ولایت فقیه

در مجموع ، دلایلی که بر ولایت فقیه اقامه می شود به سه دسته کلی تقسیم پذیر است :

یکم : دلایل عقلی صرف . یعنی ادله ای صغري و کبري قیاس در آن ، همه عقلی است.

دوم : ادله نقلی محض . یعنی دلایلی که تماما برآمده  از نصوص دینی- چون کتاب و سنت- است

سوم : ادله ترکیبی . که ترکیب یافته از دلایل عقلی و نقلی است .

هر یک از سه گروه یاد شده نیز تقریرات و یا مستندات متعددی دارند . در اینجا به بیان یکی از دلایل ترکیبی و یکی از دلایل نقلی می پردازیم :

دلیل ترکیبی :

1)ماهيت اسلام ؛ اسلام دینی جامع و در بردارندة همه ابعاد حیات انسانی اعم از امور فردی ، اجتماعی ، دنیوی و اخروی است .

2)جاودانگی اسلام ؛ اسلام دینی است جاودان و احکامش تا قیامت باقی است .

3)ضرورت حکومت دینی ؛ اجراي قوانين سياسي ، اجتماعي و قضايي اسلام بدون تشکيل حکومت ديني ممکن نيست.

4)لزوم استمرار حکومت ديني ؛ جاودانگی احکام دینی و نیاز مندی اجرای آنها به نظام سیاسی اسلامي ، ضرورت وجود آن را  برای همیشه نتیجه می دهد.

5)سرشت حکومت دینی ؛ حکومت اسلامی ، ماهیتاً حکومتی است که در آن قانون و هنجارهای دینی ملاک عمل باشد.

6) شرایط حاکم ؛ با توجه به سرشت قانونی حکومت دینی ، حاکم در آن لزوماً باید از سه عنصر  علم (فقاهت) ، عدالت و توانایی (کفایت) برخوردار باشد . این مساله علاوه بر آنکه از ماهیت حکومت دینی به دست می آید در نصوص فراوانی مورد تاکید واقع شده است.

7)اصل عدم اهمال شارع مقدس (قاعدة لطف) ؛ محال است که شارع مقدس نسبت به مساله ضروری و مهمی چون حکومت و رهبری شایسته جامعه اسلامی ، بی تفاوت باشد و امت را در این باره بلا تکلیف رها بسازد.

8)نتیجه : لاجرم خداوند  متعال ، شخص «فقیه عادل » دارای توانایی و کفایت رهبری را برای امت اسلامی برگزیده و مسوؤلیت داده است.

دلیل نقلی :

یکی از دلائل نقلی ، مقبولة عمربن حنظله است که در طول تاریخ مورد استناد فقیهان شیعه بوده است .در این روایت امام صادق علیه السلام می فرماید: «  ....من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما فانی قد جعلته علیکم حاکما فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانما استخفّ بحکمنا و علینا ردّ و الرادّ علینا کالرّادّ علی الله وهو علی حدّ الشرک بالله   »[1]

جناب کلینی قدس سره به سند خود از عمر بن حنظله روایت می کند : « از امام صادق علیه السلام پرسیدم : دو نفر از ما (شیعیان )که در باب دین و میراث نزاعی دارند ، به نزد سلطان یا قاضیان [حکومت های جور] جهت حل آن می روند ، آیا این عمل جایز است ؟ حضرت علیه السلام فرمود : هر کس درموارد حق یا باطل به آنان مراجعه کند ، در واقع به سوی طاغوت رفته و از او مطالبه قضاوت کرده است . این رو آنچه بر اساس حکم او [ که خود فاقد مشروعیت است ] دریافت می دارد ، به باطل اخذ نموده است ، هرچند در واقع حق ثابت او باشد ؛ زیرا آن را بر اساس حکم طاغوت گرفته است . خداوند امر فرموده است : باید به طاغوت کافر باشند [و آن را به رسمیت نشناسند ] و می فرماید :  «یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به  »[2]

نگاه پرسیدم : پس در این صورت چه باید کرد ؟ امام علیه السلام فرمودند : باید به کسانی از شما شیعیان که حدیث و سخنان ما را روایت می کنند و در حلال و حرام ما به دقت می نگرند و احکام ما را به خوبی باز می شناسند (عالم عادل ) مراجعه کنند و او را به عنوان حاکم بپذیرند من چنین کسی ر ابر شما حاکم قرار دادم . پس هرگاه به حکم ما حکم کند و از او پذیرفته نشود ، حکم خدا کوچک شمرده شده و برما رد شده است و آن که ما را رد کند ، خدا را رد کرده است و چنین چیزی در حد شرک به خداوند است!»اين حديث از جهت سند ، معتبر و مورد قبول فقيهان ست.     

دلالت این حدیث بر ولایت فقیه

مقبوله عمربن حنظله مشتمل بر جنبه های ایجابی و سلبی است :

1-از یک طرف امام صادق علیه السلام مطلقا مراجعه به سلطان ستمگر و قاضیان نامشروع را حرام می شمردو احکام صادره از سوی آنها را اگر چه صحیح باشد به جهت عدم مشروعیت آن ، بدون ارزش و باطل می داند.

2- جهت رفع نیازهای اجتماعی  و قضایی ، شیعیان را به پیروی از فقیهان جامع شرائط مکلف می سازد.

3-عبارت «فانی قد جعلته علیکم حاکما » (به راستی من او را حاکم بر شما قرار دادم) به روشنی بر نصب فقیه عادل بر حکومت و مرجعیت در همه امور سیاسی ، اجتماعی و قضایی دلالت دارد ، زیرا هر چند ظاهر پرسش راوی در مساله منازعه و قضاوت است ، لیکن آنچه ملاک عمل است ، پاسخ امام علیه السلام است و سخن آن حضرت نیز عام می باشد . به خصوص جملة « فاني قد جعلته علیکم حاکما » با توجه به واژة «حاکم» که دلالت بر حکومت دارد نسبت به سایر مسائل و شوون حکومتی تعمیم یافته ، شامل آنها می شود.افزون بر این ، قضاوت ، مساله ای حکومتی است و ولایت قضایی فقیه بدون پشتونه حکومتی امکان پذیر نیست ،

قرینه های روشن دیگری نیز در پاسخ امام علیه السلام وجود دارد ؛ از جمله :

1-استناد به آیة شریفه و منع از مراجعه به طاغوت ؛ به عبارت دیگر وقتی امام علیه السلام هرگونه اتکاء ، وابستگی ، به رسمیت شناختن و مرجعیت حکومت های غیر الهی (طاغوتی) را به استناد آیة شریفه نفی می کند ، لازمه اش آن است که مرجعی که خود قرار می دهد (فقیه عادل) ، در همة این امور مرجعیت و مشروعیت داشته باشد ، مگر آن که با قید معینی ، بعضی ازامور را خارج سازد ، در حالی که امام علیه السلام به طور مطلق می فرماید  :من او (فقیه عادل ) را بر شما حاکم قرار دادم.

2-امام علیه السلام دادخواهی و مراجعه به سلطان و قضاوت حکومت جور را مطلقاً حرام شمرده ، حکم آنها را باطل می داند، حتی اگر قضاوت آنان عادلانه و برحق باشد ؛ زیرا اصل چنین حکومت هایی در نگاه قرآن و اهل بیت علیهم السلام نامشروع و مردود است . بنابراین تنها مراجعه به حکومت مشروع که با انتصاب از ناحیه شرع مقدس است مورد توصیه و تکلیف قرار گرفته است وآن در کلام امام علیه السلام چیزی جز ولایت و حکومت فقیه عادل نیست .

برای آشنایی بیشتر با تفسیر و تبیین این روایت ، می توانید به کتاب «ولایت فقیه» امام خمینی رضوان الله تعالی علیه صفحات 77 تا 80 و صفحات 102 تا 106 مراجعه کنید.


1- اصول کافی ج 1 ص67/وسائل الشیعه ج18ص98

2 - سوره مبارکه نساء آيه شريفه 60






ولایت فقیه استمرار ولایت ائمه معصومین علیهم السلام (1)

حکومت دینی در اصل با رهبری معصومان علیهم السلام انجام می گیرد که نقطة آغازین آن به امامت و رهبری پیامبر عظیم الشأن اسلام و سپس ائمه اهل بیت علیهم السلام است .

در عصر غیبت نیز ولی فقیه یعنی کسی که جامع شرایط فتوا و رهبری جامعه است ، از جانب معصومان به رهبری امت اسلامی نصب گردیده است و با وجود شرایط لازم ، بر او است که به نیابت از ائمه اطهار علیهم السلام  رهبری امت را به دست گیرد.

بنابراین در عصر غیبت ، حکومت دینی بدون ولایت فقیه معنا ندارد .به عبارت دیگر همه امور در حکومت دینی باید بر اساس احکام و قوانین الهی تنظیم شود.بنابراین حضور رهبری دانا وتوانا در تشخیص احکام الهی و قادر به انطباق آن بر نیازمندی های زمان و متعهد و پای بند به هنجارهای دینی ، کاملاً روشن و بدیهی است. از این رو در روایتی از امیر المومنین علیه السلام آمده است : ان احقّ الناس بهذا الامر اقويهم علیه و اعلمهم بامر الله فیه.[2] شایستة زمامداری کسی است که بر آن توانا تر و نسبت به احکام الهی در آن داناتر باشد.[3]

نیز از امام حسین علیه السلام روایت شده است : مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلال الله و حرامه[4] سررشتة امور باید به دست عالمان ربانی باشد که نسبت به احکام و حلال و حرام خدا وفادارو امین می باشند.

مسألة ولایت فقیه چه از جهت نظری و چه در عمل قدمتی به درازای تشیع دارد . نصب مالک اشتر به ولایت مصر از سوی امیر المؤمنین علیه السلام از مصادیق بارز این مسأله است .

در فقه شیعه نیز فقیهان برجسته ای در دوره های مختلف تاریخی به گونه های مختلف به طرح آن پرداخته اند. از جملة این چهرهای تابناک فقه شیعه مرحوم شیخ مفید ، محقق کرکی ، علامه نراقی ، صاحب جواهر  علیهم الرحمه و در میان معاصران نیز بزرگ ترین احیاگر آن در نظر و عمل امام خمینی قدس سره الشریف می باشد. برای آگاهی بیشتر در باب « پیشینة تاریخی ولایت فقیه» می توانید به کتابی به همین نام از آقای احمد جهان بزرگی مراجعه فرمایید.

امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بر آن بودند که مسألة ولایت فقیه امری کاملاً بدیهی و بی نیاز از دلیل و از اموري است که تصور دقیق و درست موضوع ، بلافاصله به تصدیق آن می انجامد. به علت شکاف چندین قرنه ، بین روحانیت و سیاست به سبب حاکمیت سلطه های غاصبانه و تبلیغات سوء دشمنان دین ، بر  این مطلب ادله اقامه کرده اند. در عین حال عالمان دین از گذشته های دور نیز همواره بر آن استدلال کرده و مبانی آن را استوار نموده اند . چنان که مرحوم نراقی در کتاب عوائد الایام نوزده دلیل نقلي بر آن ذکر کرده است .

______________________________

1- برگرفته از کتاب حکومت ديني . تأليف آقاي حميد رضا شاکرين

2- نهج البلاغه خطبه 173

3- براي آگاهي بيشتر به کتاب ولايت فقيه ص 165 اثر استاد معرفت رجوع شود

4- مستدرک الوسائل ج 17 ص 315

 ادله ولایت فقیه را در پست های بعدی بخوانید






اثبات حقانیت شیعه در یک دقیقه

تا وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) زنده بودند شیعه وسنی نبود .رهبر همه پیامبر بود .
بعد از پیامبر ما شیعیان فقه خودمان را از اهل بیت گرفتیم و اهل سنت از چهار تا عالم دیگه ،امام احمد حنبل ، ابو حنیفه ،امام مالک و امام شافعی
هنوز یک دقیقه نشده!!

اولا : ما که فقه مان را از اهل بیت گرفتیم سه تا آیه داریم ،قرآن راجع به اهل بیت (علیهم السلام ) وقتی به کلمه اهل بیت که می رسه می فرماید : یطهرکم تطهیرا ( احزاب ۳۳ )
یطهرکم یعنی معصومند .هیچ کس نگفته یطهرکم مال ابو حنیفه و شافعی هست .نه شیعه گفته نه سنی .
دوما : اهل بیت قرن اول هجری بودند ، اما چهار تا عالم سنی یعنی ابوحنیفه و شافعی و مالکی و امام احمد حنبل مال قرن دوم هجری بودند .
اهل بیت یک قرن از اونها جلوتر بودند . 
قرآن می فرماید "و السابقون السابقون اولئک المقربون " (واقعه ۱۰و۱۱)
سوما : تمام اهل بیت شهید شدند ، یکی از علماء اهل سنت سیلی نخوردند .
قرآن می فرماید : "فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما " (نساء ۹۵)


یک دقیقه من تموم شد .
ما شیعه هستیم بدلیل اینکه:
یک : ما فقه مان را اهل بیت گرفتیم معصومند (یطهرکم تطهیرا )
دو :یک قرن جلوترند ( و السابقون السابقون )
سوم : همه ائمه شهید شدند ( قتلوا فی سبیل الله )
شما اهل سنت اگر می توانید یک آیه بخوانید که چرا دینت را از ابوحنیفه گرفتید؟
حجت الاسلام قرائتی






گزارش تخلف
بعدی